گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی ... با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا ... تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید
گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن ... عکس یک خنجر ز پشت سر پی مولا کشید
گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم ... راه عشق و عاشقی , مستی ونجوا را کشید
گفتمش تصویری از لیلی ومجنون را بکش ... عکس حیدر در کنار حضرت زهرا کشید
گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن ... در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید
گفتمش از غربت ومظلومی و محنت بکش ... فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید
گفتمش سختی و درد وآه گشته حاصلم ... گریه کرد آهی کشید و زینب کبری کشید
گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق ... عکس مهدی راکشید و به چه بس زیبا کشید
گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید
خیلی به دلم نشست .... گفت شاید خواندنش برای شما دوستان هم خالی از لطف نباشد.....
روزگاری مسجد اعظم کوفه مرکز داوری و دادرسی مولای متقیان امیر مومنان (علیهالسلام) بود به هنگام ظهور نیز مرکز داوری و دادرسی فرزند برومنداش حضرت بقیة اللَّه (عجّلاللّهتعالیفرجهالشّریف) خواهد بود.
ششمین امام نور در این رابطه میفرماید:
دارُ مُلِکِه الکُوفَةُ وَ مَجلِسُ حُکمِهِ جامِعُها
مرکز حکومت او، کوفه، و مرکز قضاوت و دادرسی او مسجد اعظم کوفه میباشد
پایگاه تبلیغاتی امام زمان (عجّلاللّهتعالیفرجهالشّریف
روزگاری شیفتگان خاندان عصمت و طهارت در مسجد اعظم کوفه پیروان منبر امیر بیان، مولای متقیان (علیهالسلام) گرد آمده، از بیانات درُر بارش کسب نور میکردند، در هنگامی ظهور نیز در پیرامون منبر آخرین امام نور گرد آمده از سخنان گهر بارش فیض میبرند.
امام صادق (علیهالسلام) در این رابطه میفرماید:
کأنّی اَنظُرُ اِلیَ القائِمِ عَلی مِنبَر الکُوفَةِ وَ حَولَهُ اصحابُهُ، ثَلاثُ مائَة و ثَلاثَة عَشَرَ رَجُلا عِدَّةَ اهلِ بَدر، وَ هُم اَصحابُ الألوِیَة، و هُم حُکّامُ اللَّهِ فی أرضِهِ عَلی خَلقِهِ
گویی به سوی قائم (علیهالسلام) مینگرم که بر فراز منبر مسجد کوفه قرار گرفته، تعداد 313 تن یاراناش در اطراف او حلقه زدهاند. که پرچم داران و فرمان روایان خداوند برفراز گیتی در میان بندگان خدایاند.
امام باقر (علیهالسلام) در همین رابطه میفرماید:
یَدُخُل المَهدَیُّ (عجّلاللّهتعالیفرجهالشّریف) الکوفُوفَة وَ بها ثَلاثُ رایات قَد اضطَرَبَت، فَیَصطفّوُا لَهُ و یَدخُلُ حَتّی یَاتِیَ المِنبَرَ، فَیخطُبُ فَلا یَدریِ النّاسُ ما یَقوُلُ مِنَ البُکاء
مهدی (علیهالسلام) وارد کوفه میشود سه گروه درگیر در یک صف برای او گرد آیند، او بر فراز منبر قرار گرفته، خطبه میخواند، مردم آن قدر اشک شوق میریزد که متوجه سخنان او نمیشوند.
ابان بن تغلب گوید: در محضر امام صادق (علیهالسلام) در ناحیهی کوفه بودم. در سه نقطه پیاده شدند و در هر نقطه دو رکعت نماز گزاردند، در توضیح آن سه نقطه فرمودند: یکی از آنها محل قبر امیر الؤمنان (علیهالسلام) و دیگری محل نهادن سر مقدس امام حسین )علیهالسلام( بود، اما سّومی
و الثّالِثُ مَوضِعُ القائِمِ (علیهالسلام)
سومی محل منبر حضرت قائم (علیهالسلام) بود.
نمی خواهم در این عالم بمانم
بیا از این تن آلوده و غمگین جدایم کن
یه دل دارم
یه دل دارم خدا داره زمین داره هوا داره
میون دریای غمش کشتی و ناخدا داره
یه دل دارم ترک داره ترس و یقین و شک داره
یه دل دارم وفا داره یه طاقی از طلا داره
یه دل دارم غصه داره قفلای سربسته داره
از اونا که میان میرن یه عالمه قصه داره
یه دل دارم خیال داره عین پرنده بال داره
زخمیه اما زخماشم تماشا داره فال داره
یه دل دارم درد داره زمستون سرد داره
رنگ بهار رو ندیده خزونای زرد داره
یه دل دارم جنون داره سرخی رنگ خون داره
عاشقه و خودش میگه هر چی داره از اون داره
یه دل دارم دونه داره لاله داره پونه داره
طفلکی فهمیده که یه صاحب دیوونه داره
یه دل دارم ماه داره بیراهه و راه داره
اندازه ابرای سرد درد سر و آه داره
یه دل دارم آتیش داره تو ابرا قوم و خویش داره
نه راه پس مونده براش نه طفلی راه پیش داره
یه دل دارم رقیب داره فراز داره نشیب داره
یه دل دارم که غم داره یه عمره اونو کم داره
وقتی که رفته وقتی که نیست بی خود چرا بگم داره
یه دل دارم فقط دله قایق عشقش تو گله
یه دل دارم اما میگه غلط نوشتی ننویس
تو خیلی وقته که دادیش اون که حالا پیش تو نیست
راس می گه عاشقم دیگه عاشق و کلی بی حواس
اصن یادم نبود که دل پیش خودم نیست و کجاس
سلام
امروز سال 89 سی و هفت روزه شد.... به همین سادگی ماه فروردین تمام شد و ماه اردیبهشت اومد... ولی به دلایلی من هنوز مروری بر سال 88 نداشتم ( در وبلاگ).... سال 88 یکی از بهترین سال های زندگی من بود آغاز سال 88 در کنار شهدا بودیم و خدا راشکر سال خوبی شد. دوبار به مشهد مقدس مشرف شدم و دوبار به جمکران و از همه مهمتر در سال 88 به کربلا مشرف شدم..... عجب حال و هوایی بود..... در سال 88 مادر بزرگم از پیش ما رفت و ما را تنها گذاشت. استان یزد یکی از بهترین اساتید فیزیکش را از دست داد....(استاد تفضلی ) و خیلی از بزرگان دیگر که ما را تنها گذاشتند......
با فرهنگسرای مهدویت آشنا شدم (بهترین اتفاق ) بعضی از برنامه هایی که برای اینده ریخته بودم کلا تغییر کردن...... از دست یه نفر یه ضربه خوردم ....البته در نگاه اول ضربه هست و لی خوب که نگاه میکنی یه هدیه ازش گرفتم.... ولی متاسفانه نتونستم خواسته اش را اجابت کنم.....
خوب انشاالله که سال 89 را همگی به خوبی شروع کرده باشین البته برای من که خدا راشکر خوب بوده انشاالله تا آخرش هم خوب باشه......
خداجونم ! در حال حاضر از زندگی راضیم این شرایط را دوست دارم . دوست دارم مرتب به فرهنگسرا برم وقتی میرم اونجا احساس خوبی دارم...... به لطف شما شاگرد خصوصی هم که دارم..... پس خدایا خواهشا اجازه این شرایط برام باقی بمونه.... نذار دیگران منو اذیت کنن.....
خدا جونم!به نگار بگو بیشتر احوالمو بپرسه .... بیشتر هوامو داشته باشه... آخه خیلی خیلی دوسش دارم.....
یادی از آقامون امام زمان(عج):
عمریست که از حضور او جاماندیم
در غربت سرد خویش تنها ماندیم
او منتظر است تا که ما برگردیم
مائیم که در غیبت کبری ماندیم